آوار مدرنیته روی ویرانه سنت
زندگی آقای محمودی و بانو فیلمی است سرپا با مسئله ای امروزی و ملموس که تا آخر ما را با خود میبرد و از قصه و حال روز شخصیتهایش پلی میزند به حال و احوال این روز های ما . بازیهای به شدت خوب و به اندازه؛کارگردانی استاندارد و دیالوگ هایی که عمدتا به پیشبرد قصه فیلم کمک میکنند مگر چند جمله ای که سر میز شام درباره برداشتن ستون ها و باز کردن فضا و تازه کردن و ... رد و بدل میشود.
فیلم همه یا بیشتر موجودیتش را مدیون دیالوگ های فکر شده و چفت و بست دارش است. شخصیت ها به خوبی شکل گرفته اند و ما با ریتمی مناسب با آن ها آشنا میشویم. انتخاب اسم شخصیت ها کمی ناشیانه است اما اتفاقات بعدی این ناشیانگی را تا حد قابل قبولی جبران میکند . ساناز دختر خواهر به ظاهر شاد و شنگ محدثه که قیافه مدرنی برای خودش دست و پا کرده با ماشین آخرین مدل و گذر موقت رامتین شوهر نیم بند(صیغه ای) چند ماهه اش شبانه میرسند به خانهی دراندشت و قدیمی و روبه اوفولی ( این رو به افول و ویرانی بودن خانه را باید از دیالوگ ها فهمید و گرنه هیچ نمای درستی از این ویرانی نمیبینیم)که خانواده محمودی در آن ساکن اند. خانوادهی سه نفره محمودی که سعی دارند چشم اندازی سنتی داشته باشند به غیر از دختر نوجوان خانواده. فرخ نژاد مردی مستبد در خلوت و اهل تسماح در جمع است . رامتین هم همینطور است اما خودش به واسطه هویتی که سعی دارد برای خودش بسازد از باور این ماجرا سر باز میزند او حاضر نیست قبول کند که نسبت به زنش غیرت دارد . ساناز سعی میکند از وابسته شدن به مردها فرار کند سعی میکند آدم خودش باشد یا به قول خودش آزاد . اما دست آخر وقتی رامتین پاسپورتش را پس میدهد به جای خنده از سر آزادی در تنهایی اتاق روانداز را مثل کفنی روی خودش میکشد و های های گریه میکند. محدثه هم مثل ساناز حوصله اش از بی توجهی ها و گیر دادنهای مرد مستبدش و در عین حال عشق های یواشکی فرخ نژاد به تنگ آمده اما با ظاهری سنتی تر و اهل خانواده تر دلخواسته هایش را در گفت و گوی دونفری وقت پاک کردن برنج با رامتینی که همسن اوست (و این همسنی چه قدر خوب توانسته همداستانی آن ها را با هم نشان دهد) جست و جو میکند. گفت و گویی که هرچه جلو میرود بیننده بیشتر به این حس میرسد که این دوتا چقد به هم میان! دختر نوجوان خانواده محمودی هم این وسط گیر افتاده ظاهر مدرن ساناز برایش خواستنی اما بعد از اولین بیرون رفتن با ساناز در آغوش مادرش گریه میکند. همه نه سنتی اند نه مدرن . همه ملقمه ای از تحجر سنتی و بی محابایی و بی استقراری مدرن اند. نه از آرامش و استقرار سنت بهره ای بردند نه آسایش مدرنیته حتی ماشین آخرین مدل فوق مدرنشان هم گذر موقت است. سنت برای خانواده محمودی آن قدر دکوری و تجملی شده که فرش ها را به جای زمین به دیوار میخ کرده اند. به غیر از بازی ها و کاگردانی و قصه که جلوتر گفتم فیلم برداری و صداگذاری هم خیلی درست انجام شده. صداهای تلوزیون و رادیو های ملی که در خانه محمودی ها که گاه و بیگاه به گوش میرسد حس صحنه ها را خیلی خوب بست میدهد یا دوربین با شعوری که به موقع اول شخص میشود و با لرزش ریزی احساس اظطراب و تعلیق را به خوبی انتقال میدهد.