نقــدِنقــد

خطـخطیـ هــای سید حسام الدین حسینی
مشخصات بلاگ
نقــدِنقــد

حضرت روح الله : غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمت‌اند و اگر چنانچه، ما از این حجابهای ظلمانی بیرون برویم و همین‌طور اگر موفق بشویم از حجابهای نورانی هم بیرون برویم و همه حجابها را خرق کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده می‌کنیم و غیر او کسی‌نیست، سراب است.

طبقه بندی موضوعی
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۲ ق.ظ

آوار مدرنیته روی ویرانه سنت

زندگی آقای محمودی و بانو فیلمی است سرپا با مسئله ای امروزی و ملموس که تا آخر ما را با خود می­برد و از قصه و حال روز شخصیت­هایش پلی می­زند به حال و احوال این روز های ما . بازی­های به شدت خوب و به اندازه؛کارگردانی استاندارد و دیالوگ هایی که عمدتا به پیشبرد قصه فیلم کمک می­کنند مگر چند جمله ای که سر میز شام درباره برداشتن ستون ها و باز کردن فضا و تازه کردن و ... رد و بدل می­شود.


فیلم همه یا بیشتر موجودیتش را مدیون دیالوگ های فکر شده و چفت و بست دارش است. شخصیت ها به خوبی شکل گرفته اند و ما با ریتمی مناسب با آن ها آشنا می­شویم. انتخاب اسم شخصیت ها کمی ناشیانه است اما اتفاقات بعدی این ناشیانگی را تا حد قابل قبولی جبران می­کند . ساناز دختر خواهر به ظاهر شاد و شنگ محدثه که قیافه مدرنی برای خودش دست و پا کرده با ماشین آخرین مدل و گذر موقت رامتین شوهر نیم بند(صیغه ای) چند ماهه اش شبانه می­رسند به خانه­ی دراندشت و قدیمی و روبه اوفولی ( این رو به افول و ویرانی بودن خانه را باید از دیالوگ ها فهمید و گرنه هیچ نمای درستی از این ویرانی نمی­بینیم)که خانواده محمودی در آن ساکن اند. خانواده­ی سه نفره محمودی که سعی دارند چشم اندازی سنتی داشته باشند به غیر از دختر نوجوان خانواده. فرخ نژاد مردی مستبد در خلوت و اهل تسماح در جمع است . رامتین هم همینطور است اما خودش به واسطه هویتی که سعی دارد برای خودش بسازد از باور این ماجرا سر باز می­زند او حاضر نیست قبول کند که نسبت به زنش غیرت دارد . ساناز سعی می­کند از وابسته شدن به مردها فرار کند سعی می­کند آدم خودش باشد یا به قول خودش آزاد . اما دست آخر وقتی رامتین پاسپورتش را پس می­دهد به جای خنده از سر آزادی در تنهایی اتاق روانداز را مثل کفنی روی خودش می­کشد و های های گریه می­کند. محدثه هم مثل ساناز حوصله اش از بی توجهی ها و گیر دادنهای مرد مستبدش و در عین حال عشق های یواشکی فرخ نژاد به تنگ آمده اما با ظاهری سنتی تر و اهل خانواده تر دلخواسته هایش را در گفت و گوی دونفری وقت پاک کردن برنج با رامتینی که هم­سن اوست (و این همسنی چه قدر خوب توانسته همداستانی آن ها را با هم نشان دهد) جست و جو می­کند. گفت و گویی که هرچه جلو می­رود بیننده بیشتر به این حس میرسد که این دوتا چقد به هم میان! دختر نوجوان خانواده محمودی هم این وسط گیر افتاده ظاهر مدرن ساناز برایش خواستنی اما بعد از اولین بیرون رفتن با ساناز در آغوش مادرش گریه می­کند. همه نه سنتی اند نه مدرن . همه ملقمه ای از تحجر سنتی و بی محابایی و بی استقراری مدرن اند. نه از آرامش و استقرار سنت بهره ای بردند نه آسایش مدرنیته حتی ماشین آخرین مدل فوق مدرنشان هم گذر موقت است. سنت برای خانواده محمودی آن قدر دکوری و تجملی شده که فرش ها را به جای زمین به دیوار میخ کرده اند. به غیر از بازی ها و کاگردانی و قصه که جلوتر گفتم فیلم برداری و صداگذاری هم خیلی درست انجام شده. صداهای تلوزیون و رادیو های ملی که در خانه محمودی ها که گاه و بیگاه به گوش میرسد حس صحنه ها را خیلی خوب بست می­دهد یا دوربین با شعوری که به موقع اول شخص می­شود و با لرزش ریزی احساس اظطراب و تعلیق را به خوبی انتقال می­دهد.

نظرات  (۱)

۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۰ محمد حسین تیرآور
نقدانتون از جنس رجا نیست. 
نمیگی: خب فیلم میخواست چی بگه ؟ 
فیمو روایت میکنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی