تحلیل سریال ساختمان پزشکان
بسم الله الرحمن الرحیم
تحلیل سریال ساختمان پزشکان با نگاه به سبک زندگی و مسئلۀ زن و خانواده
فصل اول: سبک زندگی
ابتدا بهتر میدانم که مراد خود را از سبک زندگی روشن کنم. منظور از سبک زندگی در این مقاله به طور خاص شامل سه مورد زیر است:
1- لوکیشن: مکانهایی که شخصیتها در خلال شبانهروز به آن مراجعه میکنند.
2- دکوراسیون: شامل نوع وسایل استفاده شده و نحوۀ چنیش آنها.
3- پوشش: لباسها، جنس و رنگبندی.
لوکیشن:
یکی از عناصر مهمی که تمایز بین سبکهای گوناگون زندگی را پررنگ میکند جاهایی است که هر فرد در طول شبانهروز، ساعات خود را در آن سپری میکند. درواقع محیطهایی که ما به حضور در آنها ابراز تمایل میکنیم ،برآمده از نوع نگاه ما به مسائل گوناگون است و از سوی دیگر حضور در هر محیط، آثار منحصر به خود را داشته و قواعد عمل خود را طلب و تولید میکند.
ما در سریال «ساختمان پزشکان» در قبال تمامی شخصیتهای داستان با سه لوکیشن اصلی روبهرو هستیم که عبارتند از 1- ساختمانی که دکتر افشار به همراه همسر، پدر، مادر و برادر خود در آن زندگی میکند، 2- ساختمان پزشکان که مطب دکتر افشار و چند پزشک دیگر به همراه باشگاه بدنسازی برادر دکتر افشار در آن قرار دارد و 3- کافیشاپی که مطابق با انگارههای فرهنگیِ غربی، فضایی مدنی را برای ارضای نیازهای اجتماعی شخصیتهای قصه فراهم میآورد.
شخصیتهای قصه کاملاً با هم یکسانند و تنها تفاوت، به استناد سریال به تجربههای متفاوت آدمهای سریال در سالهای کودکی و به طور کلی دوران زندگی برمیگردد که منجر به شکلگیری باورهای ناخودآگاه در آنها و در نهایت تفاوتهای رفتاری منجر میشود یا مسائلی فیزیولوژیک از قبیل ضریب هوشی، چاقی و لاغری، قدکوتاه یا بلند بودن و... . این یکسانی در انتخاب لوکیشنها محسوس و نمایان است؛ آدمهایی که در خانههای آپارتمانی با مختصات مشخص زندگی میکنند، محل کارشان قواعد یکسانی دارد، و محل استراحت و تعاملات جمعیشان نیز یکسان است.
مهمترین لوکیشن سریال، کافیشاپ است. کارگردان در اینجا دیگر همانند مطب و خانه مجبور نیست یک سری قواعد دست و پا گیر را تحمل کند. کارگردان در کافیشاپ از دروغگویی و تزویری که لوکیشنِ خانه برای روایت ساحت خصوصی شخصیتها به ایدهاش تحمیل میکند، به شکل جدی آزاد میشود.
کافیشاپ اساساً برآمده از فرهنگی است که دنیای ذهنی کارگردان به آن متعلق است. به عنوان مثال وقتی در قسمتهای پایانی، دکتر ملکزاده، دوست دکتر افشار، دچار عشق به منشی خود(خانم شیرزاد) شده و در این مسیر درگیر درد خاطرخواهی میشود، به بارِ کافیشاپ پناه برده و نوشیدنی میخورد. حتی کسری، مسئول کافیشاپ، در تذکری به ملکزاده میگوید: «خیلی داری زیاده روی میکنی ...»؛ اما هومن توجه نمیکند و در جواب میگوید: «میخوام یادم بره ...»
دکوراسیون
یکی از وجوه بارز سبک زندگی، دکوراسیون و نوع و نحوۀ چینش وسایل است. انسان با محیط پیرامونیش نسبت وجودی دارد و این نسبت در وسایلی که خودخواسته در کنار خود قرار میدهد متعیَّن است .
البته انتخاب وسایل و اسباب زندگی خود برآمده از زیباییشناسیِ آدمی و فراتر از آن نحوۀ نگریستن به عالم است.
دکور و آکسسوار «ساختمان پزشکان» بیاندازه با چشم انسان ایرانی نامأنوس است. یکی از مواردی که به شکل جدی خودنمایی میکند تابلوهایی است که در خانۀ نیما، خانۀ پدرش و محل کارش از دیوار آویزان شده است.
بیشترِ این تابلوها، خصوصاً تابلوهای استفاده شده در خانه، عکسهای پرسپکتیو سیاه و سفیدی از مناظر طبیعی است که تنها چیزی را که در پساذهن مخاطب پیش میکشد احساس یأس و ناامیدی و سیاهی زندگی است.
تابلوهای مطب دکتر افشار بیشتر نقاشی هستند؛ نقاشیهایی که هیچ نظمی در طرحشان دیده نمیشود و هنر پستمدرن را فرایاد میآورند. تصاویری با خطهای کج و طرحهای در همریخته؛ مثلاً از چهرۀ انسان یا اُبژههای دیگر.
به غیر از تابلوها که گاه و بیگاه بابهانه و بیبهانه شکار لنزِ به ظاهر آرام دوربین میشود، بیحریم بودن خانهها و ورود و خروج بی قید و حساب آدمها به حریمهای خصوصی، چشم را به شدت آزار میدهد؛ مثلاً در یک صحنه، وقتی نازنین(همسر نیما) در اتاق خواب است، ناصر(برادر نیما) بالای سر او میرود و آنچنان طبیعی رفتار میکند که گویی بالای سر همسر خودش حاضر شده است.
مبلهای گرانقیمت، غذا خوردنِ روی میز و وسایل زندگی ماشینی و لوکس هم که کلاً به عادت دردآور اکثرِ قریب به اتفاق آثار نمایشی سیما تبدیل شده است.
در کافیشاپ هم چشم مخاطب به صفحههای گرامافونِ به دیوار چسبیده و نقاشیهای گوتیکی که در بعضی کلیساهای بازمانده از دوران قرون وسطایی ایتالیا به چشم میخورد، باز میشود. کافیشاپی که بار دارد و به معنای کلاسیکش یک «بارمن» واقعی.
به غیر از تابلو، در و دیوار تمامی لوکیشنها پر است از تمثالهای حیوانات مختلف. این تمثال به غیر از سرهای خشکشده حیوانات است که به بهانۀ شکارچی بودنِ پدر نیما در خانۀ پدرش نصب است. اینها در خانۀ نیما و حتی کافیشاپ هم به چشم میخورد؛ تمثالهایی که آنها هم مانند نقاشیها از هیچ قاعدۀ طبیعی پیروی نمیکنند و بیشتر از آنکه پیکرتراشیهای ریاضی کسانی چون «میکل آنژ» را به یاد آورد، همان هنر پستمدرن را تداعی میکند.
پوشـش
یکی دیگر از تعیّنات بارز سبک زندگی پوشش و لباس است. آدمها به تعبیر جامعهشناختیاش درواقع با لباسها پشت نقابها میروند. نقابهایی که خودخواسته بر صورت میگذارند تا نقشهای مطلوب خود یا نقشهایی که دیگران از آنها انتظار دارند را بهتر ایفا کنند. این خاصیتِ لباس برای انسان یونیفرمیزه شدۀ در بند مدرنیته است.
در «ساختمان پزشکان» لباسها با دقت و ظرافت انتخاب شدهاند. هر شخصیت متناسب با آنچه کارگردان میخواسته از آن تیپ و شخصیت بیان کند، لباسی بر تن کرده است؛ مثلاً پدر نیما کلاه شاپو سرش میگذارد، خود نیما کت و شلوار میپوشد، برادرش جین و کتان میپوشد و اینها هر کدام با قصدی مشخص صورت میگیرد. کلاه شاپو گذاشتن چیزی نیست که این روزها چشم ما به آن عادت داشته باشد، اما مثل تمامی دیگر وجوه شخصیتها در ساختمان پزشکان، پوشش آنها هم پوششی آکواریومی و به دور از آن چیزی است که هر روز چشممان در کوچه و خیابانهای شهرها آن را تماشا میکند.
یکی از موارد قابل تأمل در سریال، پوشش زنان است. به عنوان مثال همهشان شال میبندند؛ شالی که حتی در لوکیشن «ساختمان پزشکان» آن را مثل یک وصلۀ ناجور روی مقنعۀ خانمهای پزشک هم میبینیم. کارگردان میخواهد هر جور شده بگوید شال تنها چیزی است که میتواند درد ممانعت از نشان دادن حجاب را فرو نشاند؛ حال آن که اگر اینگونه نبود، کدام یک از آدمهای رنگارنگ جامعۀ ما روی مقنعۀ محل کارشان هم شال میاندازند؛ شالی که کاملاً باز است.
مسئلۀ دیگری که جلب توجه میکند، منفک کردن نوع پوشش زنان از نسبت آدمهایی است که دور و بر آنها حضور دارند. مثلاً نازنین(همسر دکتر افشار) همان لباسی را در برابر دیگران میپوشد که در ساحت خصوصی و دونفرۀ زندگی در برابر همسرش استفاده میکند.
فصل دوم: خانواده
بدون تردید مهمترین نهاد اجتماعی در طول تاریخ، فارغ از تاریخ سرمایهداری، نهاد خانواده است. خانواده هویتبخش انسان و محل انتقال حافظۀ تاریخی به اوست.
در «ساختمان پزشکان» خانواده اساساً شکل نمیگیرد. خانواده آنجایی است که رابطۀ مبنایی بر اساس محبت و اعتماد متقابل داشته باشد؛ وقتی چیرگی و استیلا جای محبت و تردید و سوء ظن جای اعتماد را در رابطۀ اعضا با هم بگیرد، دیگر نمیتوان به آن خانواده گفت.
نیما و نازنین در سراسر کار، در پی استفاده از نقاط ضعف همدیگر برای برآورده شدن خواستههایشان هستند. کارگردان در «ساختمان پزشکان» پیگیر یکی از جدیترین نظریات «فروید»، یعنی «انسان، حیوان غیر قابل اعتماد» است. به عنوان مثال در یکی از قسمتها، جایی که دکتر نخعی در مهمانیای که همۀ اهالی ساختمان پزشکان از جمله همسر سابق نیما، دکترِ نازنین(کتی) و مادر نیما هم حضور دارند، او و نازنین را نیز دعوت کرده، نازنین به شدت مخالفت کرده و نهتنها حاضر به همراهی با نیما نشده، بلکه او را هم از حضور در آن مراسم منع میکند؛ اما وقتی نیما رندانه از نازنین سؤال میکند که: «کتی تو رو از اون موقعی که وزن کم کردی، دیده یا نه»، نازنین سریع نرم شده و بلافاصله اقدام به آمادهشدن برای رفتن به مهمانی میکند.
درواقع این سکانس تأکید بر این مطلب است که آنچه وسیلۀ کنترل انسانها است، شهوات خفته در ناخودآگاه آنهاست و برای تسلط بر انسانها باید این شهوات را تحریک کرد.
این روایت ضد خانواده، تا ترویج همجنسگرایی هم پیش میرود. در دو قسمتی که در اواخر تیرماه پخش شد، یک مرد که ظاهراً خود را بیمار روانی و طرفدار دکتر نیما میدانست، رسماً با ابراز عشق به نیما هر کاری میکند تا دل وی را به دست آورد! این تلاشها از خرید یک ساعت لوکس چند میلیونی گرفته تا نوشتن یک دفتر شعر پر از اشعار عاشقانه برای نیما پیش میرود و کاگردان تمام تلاش خود را برای فهماندن این موضوع به مخاطبان میکند.
این موضوع در پایان قسمت دوم نیز در اوج وقاحت پیش رفته و بیمار از دکتر میخواهد سرش را بر روی شانۀ او بگذارد تا کمی آرام بگیرد! اوج این صحنه آنجاست که پدر نیما با تعجب و همسر وی با نوعی حسادت به آن دو خیره شدهاند. پیشتر نیز در یکی از قسمتهای ابتدایی این مجموعه، دختری که در زمان بیماری هماتاقی همسر نیما(نارنین) بوده و این دو در زمان جوانی با هم قرار گذاشته بودند که تا آخر عمر با همدیگر بمانند و هیچگاه با هیچ مردی ازدواج نکنند نیز نمونۀ دیگر ترویج همجنسگرایی است.
احترام یکی دیگر از بروزات محبت در خانواده است. در فرهنگ دینی-ایرانی ملت مسلمان ایران احترام به یکدیگر بهویژه احترام و ارجنهادن کوچکترها به بزرگترها و به طور خاص احترام نسبت به والدین از موارد مهمی است که در سالهای اخیر کوشش شده است از طریق القای شکاف میان نسلها، این مقولۀ مهم را مورد تاخت و تاز قرار دهند! پدر و مادر به عنوان نزدیکترین افراد که حق بسیار ویژهای بر گردن فرزندان دارند همواره در فرهنگ دینی و ملی ما مورد احترام و سپاسگزاری بودهاند. در آیات شریفۀ قرآنی پس از اعتقاد به توحید، به موضوع احترام به والدین پرداخته شده و حتی از «اُف گفتن» به آنها که کوچکترین بیاعتنایی به ایشان به شمار میرود نیز نهی شده است. به طور کلی احترام مسئلۀ «ساختمان پزشکان» نیست. در سکانسهای مختلف ناصر(برادر نیما) برادرش را تحقیر میکند و برای پدر و مادرش چاپلوسی میکند تا او حقیر شود، ولی در غیاب او نسبت به پدر و مادرش بیتفاوت است.
فصل سوم: زنان
زنان «ساختمان پزشکان» هیچ شباهتی به مادران و خواهران آدمهای جامعۀ ما ندارند؛ موجوداتی که به بهانۀ کاریکاتوریشدن هویتشان نفی شده است. زنها در این سریال نماد استیلا و تحکم هستند؛ به عنوان مثال تمامی زنان مرتبط با نیما بر او سیطره دارند و بسیاری از درامهای سریال حول محور همین چالشهای بین زنان و نیما رخ میدهد. نیما از مادرش، همسرش و همسر سابقش به معنای دقیق کلمه میترسد و او حتی اگر صاحب حق باشد، همیشه در برابر آنها مغلوب میشود.
شخصیتهای اصلی زن سریال و خصوصیات آنها:
- نازنین: زنی که قبلاً بیمار روانپریش همسر فعلیاش بوده و شخصیتی است ملایم، آسیبپذیر و تحت قیود خانوادۀ همسر که در اوج اعتراض و ابراز نارضایتی، توان دستیابی به خواستههای خود را ندارد.
- شیرزاد: منشی خل و چل مطب، حواسپرت، غیرقابل پیشبینی و کنترل که در برخی از لحظات حس میکنیم خل و چل بودنش واقعی است و در لحظاتی ابزاری است برای برآوردن خواستهها.
- کتی: همسر سابق دکتر افشار(روانشناس) که خود روانپزشک است و از دکتر افشار جدا شده؛ فردی عصبی، فرصتطلب، شکستخورده در زندگی و درصدد تلافی گذشته.
- دکتر دندانپزشک: زنی تازه به دوران رسیده، دروغگو، منفعتطلب و دورو.
- همسر دکتر سهرابی: تندمزاج، پرخاشگر، هوچیگر و نماد زنی که به پشتوانۀ دارایی همسرش بر سایرین تحکم میکند.
- مادر دکتر افشار: مادر شوهری بیانصاف، خود خواه و تنپرور.
در پایان باید به این نکته اشاره کنم که پروژۀ ساختمان پزشکان به جهت خوشساختی نسبی و بازیهای خوب یکدستش دیده شد و همین دلیل خوبی برای پرداختن بهتر به مفاهیم القائی سریال است. ساختمان پزشکان به دلالیل مختلفی که مهمترینشان همین است که اثر طنزی در سیما پس از سالها مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت، ظرفیت بررسی اپیزودیک هم دارد.
واز نظرمن اینها همه ازروی عمد است!مثل فیلم روزهای زندگی که کترگردان آگاهانه تصور دفاع مقدس را دردید وذهن مردم خراب کرد!
یاعلی