نقــدِنقــد

خطـخطیـ هــای سید حسام الدین حسینی
مشخصات بلاگ
نقــدِنقــد

حضرت روح الله : غیر حق تعالی نور نیست، همه ظلمت‌اند و اگر چنانچه، ما از این حجابهای ظلمانی بیرون برویم و همین‌طور اگر موفق بشویم از حجابهای نورانی هم بیرون برویم و همه حجابها را خرق کنیم، آن وقت حق را به همه صفات و اسمائش مشاهده می‌کنیم و غیر او کسی‌نیست، سراب است.

طبقه بندی موضوعی

خسته نباشید محسن قرایی یک فیلم کاملا سفارشی است . کاملا سفارشی و به شدت قابل احترام . فیلمی که به سفارش میراث فرهنگی استان کرمان تهیه شده روایتی چشمگیر از انسان بودن ایرانی بودن و مادر بودن ارائه می­کند . فیلمی که به نظر می­رسد رضا میرکریمی بیش از یک تهیه کننده در آن دخالت داشته خیلی خوب و درست قصه می­گوید سر شخصیت هایش به تنشان می ارزد و ادا در نمی آورد . بازی های بازیگران گمنام فیلم در بعضی صحنه ها از خود فیلم هم دوست داشتنی تر است. خلاصه میتوان دست اهل و عیال را گرفت و رفت فیلم را با خیال راحت دید و کلی هم عشق کرد !

اما گذشته از ساختار پدر مادر داری که قرایی به کمک میرکریمی دست و پا کرده فیلم پر است از لحظاتی که حرفهای دل ایرانی ها را با یک لحن ایرانی بیان می­کند. به خصوص در چند سکانس که از بقیه دلچسب تر است .

انسان بودن : زمین شناس ماجراجوی کانادایی که فرزند مادری اسپانیایی و پدری فنلاندی است و همسری ایرانی دارد در داخل یک قنات در حالیکه پاچه هایش را تا زانو بالا داده دارد ماجرای سفرهایش به این ور و آن ور دنیا و ماجرای از دست دادن پسرش را به انگلیسی برای مرد آفتاب سوخته ی کرمانی هفت پشت مغنی تعریف میکند . او با چنان شوری تعریف میکند و مغنی آنقدر همدلانه و به فارسی و با لهجه کرمانی جواب میدهد که باور نمیکنی اینها اصلا زبان هم را نمیفهمند!

ایرانی بودن : زن 55 ساله ای که پنجاه سال پیش از ایران رفته حالا دوباره به ایران برگشته . دست تقدیر و بی خیالی شوهرش و البته عشق او به همسر او را با  یک استیشن قراضه و دو جوان که بلد راهند به وسط بیابان های کرمان کشیده . لاستیک ماشین پنچر می­شود و زن طاقتش طاق . شروع می­کند به غر و لند به سر شوهر سر به هوا و بازیگوشش که دیگر نمی­خواهم با تو زندگی کنم . می­گوید دیگر از بی خیالی ها و جسارت بیش از حدت خسته شدم. وقتی برگشتیم باید از هم جدا شویم . شوهرش هم می­گوید چرا وقتی برگشتیم همین حالا. مرد راهش را می­کشد و می­زیند به دل بیابان و زن هم چرتی می­زند و وقتی بیدار می­شود و شوهرش را پیدا نمی­کند شروع می­کند به داد و بیداد سر جوان ها که اگر یک مو از سر شوهرم کم شود دمار از روزگارتان در می­آورم . بعد هم که شوهرش را بیرون قنات پیدا می­کند یک جوری قربان صدقه شوهرش می­رود که انگار نه انگار که تا همین یکی دو ساعت پیش می­خواست از او جدا شود . حالا این وسط مهمان نوازی های زورکی و مردانگی ها عجیب غریب وبه شدت ایرانی فیلم را بیخیال .

مادر بودن : خاله یکی از همان جوان ها که میزبان آن زن و شوهر و بقیه شده شروع میکند به گپ زدن با بچه خواهرش . خاله وقتی جوان بوده چون بچه نداشته پسر بزرگ خواهرش را میبرد خانه خودش تا بزرگ کند پسر را با همه عشقش بزرگ میکند و هر روز بیشتر دلبسته اش می­شود پسر که رشید شد می­رود جنگ و دست آخر شهید می­شود حالا برادر همان پسر به خاله می­گوید کاش من هم سنم می­رسید می­رفتم جنگ خاله بغض می­کند و می­گوید بهتر که نرفتی... بعد ادامه می­دهد اگر می­ر­فتی من الان تنها بودم . یک جوری دوتایی با هم گریه می­کنند که همان جا دلت برای مادرت تنگ می­شود .

هر چند خسته نباشید نستالوژی بازی می­کند و یکی دو تا تیکه ی الکی هم به حکومت می­اندازد اما اینقدر چیزهای خوب دارد که می­شود این عیب هایش را زیر سیبلی رد کرد . می­شود زیر سیبلی رد کرد چون وقتی خسته نباشید را فشار دهی تا عصاره اش را بگیری یک فیلم بسیط انسانیِ ایرانی خواهد بود .

 

نظرات  (۲)

به نام خدا
سلام
ممنون می شوم دعوتنامه ای برای ایجاد وبلاگ در این سامانه برای من ارسال کنید.
با تشکر فراوان
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۵ یعقوب کربلا

سلام
با یک مطلب در مورد
سینما در خدمت هستم..
منتظر نظرتان...


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی