متوسطِ معمولیِ خسته کننده
شیار 143 یک فیلم بد معمولی است. بد معمولی به خاطر این که بعضی فیلم های بد سعی کرده اند کار متفاوتی بکنند اما از سر نابدلی مفرط؛ فیلم، بد از کار در آمده. ولی حکایت شیار سوای این حرف هاست . فیلم اساسا یک ایده نیم خطی معمولی دارد که با یک شکل روایت معمولی یا دقیق تر،دم دستی سعی در روایت قصه نداشته اش کرده.ما قرار بوده در شیار چه چیزی ببینیم؟ یک زن روستایی با دوتا بچه که شوهرش را از دست داده و تنهایی زندگیاش را و بچه هایش را جمع و جور میکند.القصه بچه ها بزرگ میشوند و جنگ میشود و پسر عزیز دردانه میرود به دفاع از مام میهن که برگردد و بنشیند پای سفره عقد که برنمیگردد . اسیر شده ؟ معلوم نیست. شهید شده؟ معلوم نیست. خب چه بلایی سرش آمده؟ هیچ نشانی در کار نیست . مادر میماند و انتظار باز آمدن یونسش به کنعان. و باز منتظر است و باز منتظر است و باز هم منتظر است و هی منتظر است تا دست آخر استخوان های قنداق پیچ شده پسرش را تحویل میگیرد و پایان.
در شیار مادری وجود ندارد و حتی به لطف بازی نیمه بد مریلا زارعی "زن روستایی" . الفت که قرار است ما باور کنیم مادر است هیچ نشانی از مادری ندارد. رابطه بچه ها با الفت عجیبوغریب است . مدام او را به اسم صدا میکنند.رفتارهایشان بدون احترام و بعضا توهین آمیز است. فیلم باید عالمی بنا کند که هم از دنیای واقعی فاصله نگیرد و هم بتواند ما را به تخیل برساند.گیرم که در آن منطقه از ایران بچه ها مادرشان را به اسم صدا میکنند اما وقتی فیلم نمیتواند این را با قصهاش به من حالی کند چرا نشانش میدهد؟! از طرف دیگر خود الفت چرا این قدر سطحی از کار درآمده ؟ ما چه چیزی از الفت میبینم یک زن پرجنب و جوش که بعد از مفقود شدن پسرش از جنب جوش میافتد که البته همین از جنب جوش افتادن را هم در فیلم نمیبینم بلکه از دیالوگ دخترش باید باور کنیم که اینجور شده. بقیه هم که در فیلم چیزی به جز شخصیتهای زینتی نیستند. مثلا مادربزرگ یونس چرا وقتی میمیرد مدام یونس یونس میکند ما قبل از صحنه مرگ چیزی از محبت این شکلیش به یونس ندیدهایم. دم مردن یاد نوه عزیزش افتاده؟اصلا چرا میمیرد؟اگر نمیمرد چه اتفاقی میافتاد؟ و صحنه آخر که ایده خوبی داشته اما باز هم به فیلم تبدیل نشده. قرار بوده چند تکه استخوان که در چیزی شبیه قنداق پیچیده اند به دست الفت برسد و این پلی بشود برای فلاش بک به دوران نوزادی فرزند . اما این جا هم به خاطر بازی کم مایه زارعی، تدوین و کارگردانی بدون خلاقیت و قابل پیش بینی و دم دستی کارگردان چیزی دستگیرمان نمیشود.تصاویر آرشیوی هم به قدری بیرون فیلم و بی ربط است که هربار موجب خنده تماشاگران می شود.ایده مصاحبه ها برای پرکردن زمان فیلم و پنهان کردن ضعف قصه به کار اضافه شده.میشود همه آن صحنه ها را حذف کرد بدون آن که ذرهای به فیلم و بدنه قصه آسیبی برسد. و دست آخر ما میمانیم و این که چطور میشود چنین فیلمی در ممکلتی که مردمش "مادر شهید" را از نزدیک و دیده و در کنارش زیسته بگیرد و این همه سر و صدا به راه بیاندازد؟